جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سيره علمي علامه طباطبايي (ره) (1)
-(10 Body) 
سيره علمي علامه طباطبايي (ره) (1)
Visitor 1454
Category: دنياي فن آوري

جامعيت دانش و وسعت بينش

در يک مجلس رسمي که در آن «ارشه تونگ» دبير کل سازمان بين المللي مبارزه با الکل شرکت داشت، از محضر مرحوم آيت الله بروجردي درخواست شد که رساله اي درباره نظر اسلام پيرامون مواد الکلي بنويسد تا متن رساله به زبان عربي ترجمه گردد و در کنگره قرائت گردد، مرحوم بروجردي به اطراف نگريست، چشمش به علامه طباطبايي افتاد و گفتند:
« جناب آقاي حاج سيد محمد حسين طباطبايي تبريزي از علماي اسلامند، تفسير ارزنده اي دارند، ايشان در اين مورد رساله اي بنويسند و در اختيار آقايان بگذارند و نظريه اسلام را به نحو احسن در آن رساله تشريح خواهند کرد. »
کلمه علامه به حق عنوان و وصف شايسته و بايسته اي مي باشد که براي اين انسان برجسته الهي قرار داده شده است و بسيار گويا تر از عناوين ديگر مي باشد ، کلمه علامه مفهوم جامعيت در علوم مختلف را دارا ست که حقاً در اين مرد الهي جمع شده بود.
همان جامعيتي که باعث شده در جهان تشيع شخصيتي چون علامه حلي به اين نام شهرت پيدا کند زيرا که در ابعاد مختلف علوم اسلامي واقعاً دريا گونه بود. به تعبير بعضي از علما اين عالم برجسته حداقل ده دوره فقه و سه دوره اصول و رجال به رشته تحرير درآورده بود و غير از اينها در فلسفه و کلام نيز کارهاي تحسين برانگيزي را از خود نشان داده بود.
مي توان اعتراف نمود که اگر در اين برهه زمان نمونه اي جامع از علامه حلي بيابيم، همين شخصيت بزرگوار بود که سراسر عمر خود را وقف دانش و تحصيل آن کرده است.
درک کردن اساتيدي هم چون آيت الله ميرزاي نائيني، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، آيت الله شيخ ضياء الدين عراقي و از همه بيشتر آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني(غروي) که به نظر علماي بزرگ، ايشان موفق ترين دانشمند در فقه و اصول در قرن حاضر بود بي تاثير در موفقيت هاي ايشان نبود.
علامه طباطبايي، در همه محافل علمي و فرهنگي به عنوان مفسري بزرگ و فيلسوف و حکيمي الهي مطرح است. درخشش او در صحنه تفسير و عرضه حکمت، گرچه ساير ابعاد علمي آن بزرگ را تحت الشعاع قرار داده است، ولي جايگاه علمي او در ساير رشته هاي معارف اسلامي، چون: فقه، اصول، رجال، حديث و علومي چون جبر و مقابله و هندسه و حساب استدلالي و هيئت قديم و جديد و فنون ادب فارسي و مباحث تاريخي و اجتماعي و مباني و نظريات مکاتب مادي، بسيار چشم گير و والاست.
اين ظرفيت و درک مقتضيات زمان و نيازهاي محيط علمي و اجتماعي اوست که برخي از ابعاد علمي و مفسري او را تبلوري فزون تر بخشيده است.
به اظهار آنان که از خرمن حضورش، خوشه چيده و از روح بلندش مدد گرفته اند، و نيز به داوري آنان که در آثار علمي و ميراث فرهنگي او سير کرده اند، علامه طباطبايي دائرة المعارفي است که بيشترين مباحث اسلامي و معارف قرآني و مسائل اصولي عقلي را به تبيين و تحليل نشسته است.
علامه، گرچه در فضاي علمي حوزه هاي ديني، راه تکامل علمي و عرفاني و اخلاقي خود را پيموده بود، ولي هرگز به علوم حوزوي اکتفا نکرد و نگاه تحقيق و تدريس و تدوين خويش را به آنچه پيشينيان منحصر داشته بودند، محدود ننمود واز واقعيات زمان و نيازهاي امت اسلام غافل نگرديد و با کسب علوم و اطلاعات گسترده، خود را براي ايفاي رسالت الهي و اجتماعي و ديني مهيّا ساخت.
در وسعت ظرفيّت معرفتي و معلوماتي علامه طباطبايي همين کلام کافي است که خود مي فرمودند:
« اگر مجالي باشد مي توانم همه مسائل قرآن کريم را تنها با استفاده از يک سوره کوچک بيان کنم. »
از نويسنده معروف لبناني شيخ جواد مغنيه منقول است که :
«از وقتي که الميزان به دست من رسيده است، کتابخانه من تعطيل شده و پيوسته در روي ميز مطالعه ام الميزان است. »
مرحوم علامه به معناي تامّ در علم نجوم استاد بود حتي يکسال فرمود:
« مي خواهم يک تقويم نجومي براي خودمان بنويسم. »
يکي از دوستان مي گويد:
« يک بار تابستان به منزلشان رفتم. ديدم در آن گرماي طاقت فرساي قم، نشسته است و فيزيک مطالعه مي کند. »
حجت الاسلام سيد محمد علي ميلاني نقل مي کنند که:
روزي من با علامه طباطبائي و دو دامادشان، با ماشين سواري از سبزوار به مشهد مي آمديم و بنا شد مشاعره کنيم. ما سه نفر در يک طرف و علامه به تنهايي در طرف ديگر بودند.
ما سه نفر ـ مجموعاً ـ نتوانستيم ايشان را شکست داده و برنده شويم، بلکه علامه ما را مجاب مي کرد؛ نه با يک بيت شعر، بلکه با چند بيت! حقاً ما از تسلط ايشان به شعر و ادبيات در شگفت افتاديم!
آيت الله مصباح نقل مي کنند که مرحوم علامه طباطبائي، در سن شصت سالگي مي فرمود: « اگر ممکن بود که من چند ماه درسم را تعطيل کنم و زبان بخوانم، خيلي خوب بود! » بي شک، امروزه، زبان خواندن براي محقق ضروري است.

انصاف علمي

آيت الله ناصر مکارم شيرازي در اين زمينه مي گويد:
يک روز علامه طباطبايي مرا خواست و گفت:
« ميل دارم تفسيرالميزان ترجمه شود و عقيده دارم که شما اين کار را بکنيد. »
گفتم بسيار خوب، و شروع به ترجمه جلد اول تفسير الميزان کردم، ولي قبل از ترجمه خدمت ايشان عرض کردم که آقا، شما استاديد و بزرگوار و صاحب نظر و من هم آدمي هستم که در مسائل نمي توانم تقليد کنم. بنابراين در بحث هاي شما که ترجمه مي کنم، اگر جايي من با شما اختلاف نظر داشتم، شما اجازه مي فرماييد در پاورقي الميزان نظر خودم را بنويسم، آنگاه علامه طباطبايي يک جمله پر معنايي فرمودند: « بگذاريد ما خودمان بحث هاي خودمان را نقد کنيم نه اينکه بيگانه ها بيايند نقد کنند. »
من ديدم با آغوش باز اين مسأله را پذيرفت، بعد به من فرمودند: « ولي اگر شما ايرادي داشتيد قبلاً بايد با من بحث کنيد، اگر من شما را قانع کردم تمام. »
گفتم اگر قانع نشدم چي؟ فرمود:
« ايرادتان را در پاورقي مي نويسيد، جواب من را هم مي نويسيد. قضاوت را به خوانندگان واگذار مي کنيم. »
ما شروع کرديم به ترجمه کردن تفسير الميزان و رسيديم به مباحث جبر و تفويض. ايشان نظرات خاصي در آنجا داشتند و من به فکر خودم در بعضي از اين نظرات هماهنگ نبودم، رفتم خدمت ايشان عرض کردم آقا آن صحبتي که فرموديد در اول کار و قراري که گذاشتيم الان من آمدم وفاي به آن عهد را بخواهم.
من مي خواهم در اينجا يک پاورقي بنويسم و روي اين بحث شما ايرادي بگيرم. اجازه مي فرماييد؟ و لو شما استاديد وليکن هميشه اين سنت در بين علماء ما بوده که روابط استاد و شاگرد مانع از اين نمي شده است که ايرادهايشان را طرح کنند. ايشان فرمودند:
« اشکالي ندارد. بفرماييد اشکالتان چيست؟ »
من اشکال خودم را مطرح کردم، در حدود يکي دو ساعت، شبي در خدمتشان بودم و بحث کردم. ايشان نظراتشان را فرمودند.
من در آخر کار باز سماجت کردم و گفتم آقا واقعش اين است که من هنوز قانع نشدم ولو توضيحات خوبي فرموديد، مي خواهيد که من بنويسم و شما هم هر چه مي فرماييد بنويسم، فرمودند عيبي ندارد. من رفتم آن اشکالي را که داشتم خيلي مفصل نوشتم آوردم خدمتشان.
علامه طباطبايي گفتند:
« عجب شما اشکال را اين قدر مفصل مي نويسيد، من جوابش را چقدر بنويسم؟»
گفتم مي فرمائيد چه کنيم؟
فرمودند: « اشکال خلاصه و جواب خلاصه، پاورقي است. »
ما هم اشکال را برداشتيم خلاصه نوشتيم و عين جوابي هم که ايشان فرمودند را نوشتم و اين الان به عنوان يک سند در آن پاورقي تفسيري که من ترجمه کردم، ضبط و محفوظ است.

تواضع علمي

آيت الله مصباح يزدي در اين باره مي گويد:
در طول سي سال که افتخار درک محضر ايشان [علامه طباطبايي] را داشتم، هرگز کلمه « من» از علامه طباطبايي نشنيدم.
در عوض، عبارت « نمي دانم» را بارها در پاسخ سئوالات از ايشان شنيده ام، همان عبارتي که افراد کم مايه از گفتن آن عار دارند.
ولي اين درياي پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتني به آساني مي گفت و جالب اين است که به دنبال آن پاسخ سئوال را به صورت «احتمال» و با عبارت « به نظر مي رسد » بيان مي کرد.
افتادگي آموز اگر طالب فيضي                                       هرگز نخورد آب زميني که بلند است
استاد فاطمي نيا از قول عالمي مي گويد:
« مرحوم استاد طباطبايي، با آن پايگاه رفيع علمي و فلسفي، با مشکلي فلسفي رو به رو شدند و کسي هم نبود که پاسخ ايشان را بداند.
همان روزها، همراه خانواده، به يکي از آبادي هاي کوچک اطراف تهران مسافرت مي کنند.
در آن جا فرزندان خردسال استاد، از پدر درخواست توت مي کنند؛ استاد هم با کمال سادگي و تواضع، کاسه اي به دست گرفته و براي خريد توت از خانه خارج مي شوند.
به وسط روستا که مي رسند، جواني در لباس اهل همان ده، ايشان را مي بيند و بي مقدمه به علامه مي گويد:
آن مشکل فلسفي شما راه حلي دارد؛ بياييد به شما بگويم. و همان جا با چند جمله، اشکال علامه را حل مي کند، اما استاد طباطبائي در آن لحظه غافل از اين بودند که اين جوان از کجا مي داند ايشان درگير اين سوال است و اصلاً او کيست؟! و ...
به هر حال، جوان خداحافظي مي کند و مي رود.
فرداي آن روز، علامه به همان جا رفته و از بقالي مي پرسند:
« شما جوان با سوادي با اين شکل و سيما داريد؛ او کجاست؟ »
بقال مي گويد:
« چنين کسي در اين روستا نيست و اصلاً يک نفر هم در اين جا الفبا نمي داند!! »
باري، روشن نشد که آن جوان که بود و از کجا بود و ...، اما آن عالم ادامه داد:
« اين از تواضع استاد بود که مشکلشان اين گونه حل شد. »
آيت الله حسن زاده نقل ميکنند که هرگاه کسي با مرحوم علامه طباطبائي به مسافرت مي رفت، ايشان را خاموش و ساکت مي يافت و اگر همراه علامه، سؤالي نمي کرد، آيت الله طباطبائي همچنان ساکت مي ماند.
استاد امجد نقل مي کنند که:
« روزي در يکي از کوچه هاي نزديک حرم حضرت معصومه عليها السلام با ايشان را ه مي رفتيم.
[تا آن زمان] چند جلد از الميزان را ايشان نوشته بود که چاپ شده بود به ايشان گفتم: « چرا شما مشکل نويس هستيد؟ » پرسيد: «چطور!؟»
گفتم: « الميزان را کمي آسان تر بنويسيد تا همه متوجه آن شوند» ، فرمود:
« عجيب است، الحمدالله شما با مطالب من آشنا هستيد؛ شما يک صفحه از الميزان را بنويسيد، ببينيد آسان تر از اين مي شود يا نه؟! »
ايشان همچنين مي فرمود:
« بنده هنگامي که مي خواستم از نجف باز گردم، هرچه کتاب نوشته بودم، در رودخانه انداختم و تنها يکي از آن ها را ـ بدون توجه ـ براي خود نگه داشتم. »
و آن کتاب، رسائل سبع ايشان بود. اين خود نشان از تواضع علمي او و بي ادعا بودن ايشان دارد.
بشوي اوراق اگر همدرس مايي                                  که علم عشق در دفتر نباشد

حرّيت فلسفي و تعبّد مکتبي

در مقام بحث فلسفي، هرگز منقولات شرعي و غير شرعي را در مقدمات قياس و برهان راه نمي داد، ولي از سوي ديگر عقل را براي دعوت بسوي کمال و سعادت کافي نمي شمرد. با اين که معتقد بود: عقل در همه زمينه ها، داراي حجّيت است، باور داشت که هيچ حکم عقل با هيچ حکم شرعي قطعي معارضه نداشته و نخواهد داشت.
در تفسير گرانبهاي الميزان، درباره ضرورت منطق و فلسفه مي گويد:
« گرچه کتاب و سنت، انسان را به گسترش بکارگيري روشهاي عقلي صحيح دعوت کرده اند،... ولي از پيروي آنچه با کتاب و سنت قطعي مخالفت دارد، نهي نموده اند، زيرا کتاب و سنت قطعي از مصاديقي است که عقل به صراحت حقانيت و صداقت آن را امضا کرده است. و اين محال است که بار ديگر عقل بر بطلان آن اقامه برهان کند. »
تعبد مکتبي علامه، در زمينه فکر و نظر محدود نبود، بلکه در مرحله عمل نيز تعبدي نمايان داشت. در برابر قرآن دنيايي از خضوع و تواضع بود و خواندن قرآن را بهترين و عالي ترين کار خود مي دانست.
نه مقدس مآبان سطحي نگر و دور از تعقل و برهان را دوست مي داشت و نه برهان گرايان و فلسفه خواهان غير متشرع را ارج مي نهاد و معتقد بود:
« حکمتي که بر جان ننشيند و لزوم پيروي از شريعت را به دنبال خود نياورد حکمت نيست. »

استقلال فکري

يکي از امتيازات و ويژگي هاي شخصيتي علامه طباطبايي اين بود که داراي استقلال فکري و روح واقع گرايي بود، که همواره حقيقت را بر عوامل ديگر مقدم مي داشت و با ديدي انتقادي به گفته بزرگان مي نگريست و حقيقت و واقعيت را فداي عظمت استاد يا دانشمندان ديگر نمي کرد.
البته انتقاد از ديگران را نه از روي تحقير و اهانت، بلکه با تعظيم و احترام و تقدير از افکار آنها انجام مي داد. بدين جهت به انديشه هاي حکماء و عرفاي سلف احترام مي گذاشت. و وقتي در محضرش سخن از اقامه برهان بر اصول معارف قرآني عنوان مي شد، مي فرمودند:
« اينها را ملاصدرا به ما ياد داده است. »
اما در عين حال برخي نظريات آنان را نقد مي نمود. مسئله حرکت در حرکت را که صدر المتألهين نمي پذرفت ايشان اثبات مي کردند، مُثُل افلاطوني را به آن معنا که ملاصدرا مي پذيرفت ايشان رد مي کرد.
استاد جوادي آملي خاطر نشان مي کنند:
علامه بسيط الحقيقه را طوري تحليل مي کردند که لطيف تر از تقرير صدرالمتألهين بود.
موقعي که علامه طباطبايي را براي معالجه به انگلستان برده بودند، يکي از همراهان او از محضرشان پرسيده بود چرا بر اسفار ملاصدرا در بحث معاد، حاشيه اي ننوشته اند؟
فرموده بودند: « چنان نيست که در برابر آراء او تسليم و متعبد محض باشيم، او انسان بزرگي بوده است و سخنانش در علم حکمت محترم است ولي نقد کردن سخنان او عين احترام نهادن است که يا کورکورانه آنها را قبول مي کنيم يا آنها را چندان قابل اعتنا نمي دانيم که نسبت به آنها نگران باشيم و بخواهيم درباره آنها سخني در جرح و نقد بگوييم.
بنابراين وقع و ارج نهادن به سخن کسي و آن را در خور نقد دانستن خود حاکي از حرمتي است که انسان به سخن وي مي گذارد. »
مرحوم علامه به بزرگي ملاصدرا اعتراف داشت، اما نظرش اين بود که با وجود آنکه فيلسوف بزرگي است و در جهان تشيع از نوادر مي باشد ولي نوشته هايش به نحوي است که برهان را با غير برهان درهم آميخته است.

زمان شناسي و درک ضرورتها

حضرت علي عليه السلام درباره پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد:
« پزشکي که با پزشکي خود در ميان مردم مي گردد، مرهم هاي خويش را استوار کرده و ابزار خود را از تاب آتش داغ کرده است هر جا از دلهاي کور باطن و گوشهاي کر و زبانهاي گنگ به آن نيازي بود آن ابزار را بر آن قرار مي دهد. »
با توجه به اين عنصر درد شناسي است که عالم متعهد مي تواند موضع گيري صحيح داشته و نقش و رسالت خود را ايفا کند و در روايات نيز با تأکيد بسياري بر معرفتِ زمان شده است.
امام صادق - ع - مي فرمايند:
آنکس که از زمانش آگاهي داشته باشد اشتباهات به او هجوم نمي آورند. »
علامه خود درباره درک نيازها مي گويد:
« هنگامي که قم آمدم مطالعه اي در برنامه درسي حوزه کردم و آن را با نيازهاي جامعه اسلامي سنجيدم، کمبودهايي در آن يافتم و وظيفه خود را تلاش براي رفع آنها دانستم.
مهمترين کمبودهايي که در برنامه حوزه وجود داشت در زمينه تفسير قرآن و بحثهاي عقلي بود و از اين رو درس تفسير و فلسفه را شروع کردم و با اينکه در جو آن زمان تفسير قرآن، علمي که نيازمند تحقيق و توفيق باشد تلقي نمي شد و پرداختن به آن، شايسته کساني که قدرت تحقيق در زمينه هاي فقه و اصول را داشته باشند به حساب نمي آمد بلکه، تدريس تفسير، نشانه کمي معلومات به حساب مي آمد.
در عين حال اينها را براي خودم عذر مقبولي در برابر خداي متعال ندانستم و آن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسير «الميزان» انجاميد. »

مسئوليت شناسي و مسئوليت پذيري

علامه با نگرش باز و وسيعي که داشت زمان خود را خوب شناخت، هجوم فرهنگ غرب و الحاد شرق را در ميدان ذهن و انديشه نسل اجتماعي خود مشاهده کرد و نياز مسلح شدن نيروهاي حوزوي و دانشگاهي را به سلاح منطق و برهان دريافت.
درد خرافه پردازي و جمود و ساده نگري به معارف بلند اسلامي را ديد و نياز بازگشتن به قرآن و کلام وحي را به روشني لمس کرد و اذعان داشت که تدريس تفسير قرآن، در حوزه علميه، امري واجب و تدريس فلسفه و حکمت و اخلاق، امري ضروري است.
اين چيزي بود که بسياري از چشم ها، آن را نمي ديدند و بسياري از فکرها، آن را نمي يافتند. علامه طباطبايي در اين زمينه مي فرمايد:
« هنگامي که از تبريز به قم آمدم، مطالعه اي در نيازهاي جامعه اسلامي و مطالعه اي در وضع حوزه قم کردم و پس از سنجيدن آنها به اين نتيجه رسيدم که اين حوزه نياز شديدي به تفسير قرآن دارد، تا مفاهيم والاي اصيل ترين متن اسلامي و عظيم ترين امانت الهي را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند. از سوي ديگر چون شبهات مادي رواج يافته بود، نياز شديدي به بحث هاي عقلي و فلسفي وجود داشت تا حوزه بتواند مباني فکري و عقيدتي اسلام را با براهين عقلي اثبات و از موضع حق خود، دفاع نمايد، از اين رو وظيفه شرعي خود دانستم که، به ياري خداي متعال، در رفع اين دو نياز ضروري کوشش نمايم. »

تلاش و جدّيت در علم اندوزي

فرزند ايشان خانم نجمه السادات طباطبايي همسر شهيد قدوسي از قول علامه نقل مي کند :
« وقتي در نجف اشرف بودم، يک معلم رياضي پيدا کرده بودم که فقط ساعت يک بعد از ظهر وقت تدريس داشت، من يک بعد از ظهر از اين سوي شهر به آن طرف شهر مي رفتم، وقتي به مکان مورد نظر و جلسه استاد [درس رياضي] مي رسيدم، به دليل گرماي زياد و پيمودن راه طولاني آن قدر لباسهايم خيس عرق بود که همان طور با لباس داخل آب حوض مي رفتم و در مي آمدم و بعد تنها يک ساعت نزد آن استاد رياضي درس مي خواندم. »
بسيار حيرت آور است که انساني در آن تابستان طاقت فرساي نجف اين همه راه را طي نمايد تا براي وقتي مختصر به فراگرفتن رياضي بپردازد .
يکي از حاضران درس تفسير علامه طباطبايي مي گويد:
« در ماه مبارک رمضاني که در فصل تابستان واقع شده بود، شبها در جلسه درس علامه شرکت مي کرديم، برنامه شروع و ختم درس مضافاً بر وقت و زماني که جهت اياب و ذهاب ضرورت مي يافت، با توجه به کوتاهي شبها به نحوي بود که فرصتي براي خواب باقي نمي ماند، لذا شاگردان تقاضا کردند تدبيري اتخاذ شود که مقداري هم براي خواب در اختيار داشته باشند. »
علامه طباطبايي (ره) در پاسخ به درخواست ما فرمودند:
« منم در طول عمرم تا بحال ياد ندارم که شبهاي ماه مبارک رمضان خوابيده باشم. »
به خوبي پيداست که برنامه سالهاي ديگر عمر شريف علامه به همين منوال گذشته است ، علامه ، در شرح حالي که به قلم خود مي فرمايد:
« در برهه اي از عمر يعني به مدت هفده سال چنان شوق وصف ناپذيري نسبت به تحصيل به من دست داد که شبهاي بهار و تابستان در اين مدت تا به صبح به مطالعه و تحقيق مشغول بودم. »
علامه طباطبايي به قدري داراي همت بلند بود که فعاليتش را منحصر در حوزه نکرد، در همان زمان( پيش از انقلاب ) که بين حوزه و دانشگاه فاصله زيادي بوجود آمده بود ، ايشان شجاعانه و بدون واهمه با استايد دانشگاه تا حد امکان تماس برقرار کرد و درسهايي براي آنها گفت و جلسات بحث براي آنها تشکيل داد که کم و بيش آثار اين جلسه ها منتشر شده است.
بر اثر کثرت کار و کوشش علمي و ممارست پي گير بر مطالعات و تفکرات علمي و فلسفي کار علامه طباطبايي به جايي رسيد که خواب و استراحتش نيز دست کمي از بيداري نداشت.
از قول علامه نقل شده :
« تابستانها که معمولاً از نجف به کوفه مي رفتيم يکي از برنامه هايم اين بود که مسائل فلسفي را با اشکال و قضاياي منطقي تطبيق مي کردم، پس از مقداري مطالعه و تحقيق مي خوابيدم ولي بعد از آنکه از خواب بيدار مي شدم متوجه مي شدم که پاره اي از مسائل را در عالم خواب و رويا حل کرده ام. »
حکايت اين حالت شگفت انگيز دو نکته براي انسان تداعي مي کند: يکي رواياتي که مي گويند: خواب مؤمن عبادت است و ديگر مطلبي که از نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيده است که فرمودند:
« تنام عيني و قلبي يقظان: چشمم به خواب مي رود ولي دل و قلبم بيدار است. »
استاد علي احمدي از شاگردان علامه نقل ميکند:
مدت چهار، پنج سال خدمت ايشان بودم. از صبح تا ظهر مي نشست و تدريس مي کرد. وقتي خسته مي شد، مي گفت: « نيروي بنده تمام شد. »
پس از يک ربعي، درس بعدي را شروع مي کرد. گاهي تمام شب را مطالعه مي کرد روزي گفت: « دکتر گفته مطالعه نکن. »
به ايشان عرض کردم: « خوب مطالعه نکنيد! »
فرمود: « بي کار زندگي کردن، از مرگ هم بدتر است. » و ادامه داد:
« مطالعه مي کنم و روزي هم مي ميرم. » بعد از منع طبيب، ايشان بيست جلد الميزان را نوشت!
يک بار به ايشان عرض کردم: « از اين همه مطالعه خسته نمي شويد؟! » فرمود: « علم همچون باغ است، اگر در اين باغ خسته شوم، به باغ ديگر مي روم. »
آيت الله حسن زاده آملي در رابطه با پي گيري و استمرار روحيه تحقيق در علامه مي فرمايد:
علامه طباطبايي شب قدر را به بحث و تحقيق آيات قرآني احيا مي کرد و تفسيرش در اين شب فرخنده به پايان رسيد. بنابراين طلاب و دانشجويان عزيز بايد اين روحيه علمي و تحقيقي را سرمشق کار خود قرار دهند.
منبع:www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image